حنانه نفس مامان

با تاخیر

  عزیزم سال نو مبارک میدونم خیلی کم پست میذارم  اخر تو کلی برام برنامه جور میکنی،از غذا آماده کردن تا خوردن اون وبازی کردن باهات ،مگه وقت آزاد میذاری برام اگه بدونی چه جوری کنار سفره ازت عکس گرفتم ...
11 فروردين 1394

پیشرفت های حنانه

حدود یک ماهه که نتونستم برات مطلب بذارم، آخر این یک ماه  مامان خیلی گرفتار بود ، مسافر داشتیم ، مامان سرما خورد، خودت خیلی مریض شدی ، ولی حالا 3 تا دیگه مروارید سفید به مروارید های قبلی اضافه شده خودت تنهایی میشینی 4دست وپا میری وکنار دیوار می ایستی وکلی برام شیطونی میکنی الهی که همیشه سالم باشی دختر گلم اینم عکس یکی از شیطونی هایی که انجام میدی ، نگاه کن کجا ایستادی ...
28 بهمن 1393

مامان نمی دونست چه خبره

 ی دو سه هفته ای بود که شبها وروزها خیلی اذیت میکردی منم که نمیدونستم  چطور شده ، بالاخره فهمیدیم که  دو تا مروارید  سفید داری. مبارکت باشه عزیزم، بالاخره باید این سختی ها رو هم تحمل کنی   ...
7 دی 1393

شیطونی های حنانه

از دیروز  شروع کردی به غلت زدن  هر جای خونه که باشی خودتو به مبل میرسونی تا روکش مبل رو بکشی     وقتی ی چیزی دستت باشه ازت بگیرم کلی جیغ میکشی وگریه میکنی تا بغلت نکنم آروم نمیشی ...
3 آذر 1393

این روزا

این روزا شیشه که برات میارم خودت دوتا دستاتو میاری جلو ومیگیری. منم کنارت میشینم و نگامو از دستات و چشمات بر نمی دارم ، شیرین من.   ...
1 آذر 1393

همایش شیرخوارگان

عزیز دلم برای روز شیرخوارگان حضرت علی اصغر(ع)  با بابایی از چند روز پیش رفتیم وبرات لباس گرفتیم که تو مراسم شرکت کنیم، ولی متاسفانه قسمت نبود . ولی تو خونه  با لباست چند تا عکس برات گرفتم ، ا   ...
1 آذر 1393